عشق یوسف

ساخت وبلاگ
بارها شنیده اید که وقتی دو نفر به هم می رسند و مدت زیادی همدیگر را ندیده اند، یکی از ان ها می گوید: فلانی من از صمیم قلب دوستت دارم یا اینکه قلباً دوستتان دارم، دومی در جواب می گوید : دل به دل راه دارد یا اینکه اگر اولی بگوید ما را ترک کردی و هجران پیشه نمودی، دومی می گوید فاصله، فاصله قلب هاست نه دوری مسافت ها و از همدیگر تشکر می کنند، تا حالا از خود یا دیگران پرسیده اید که این جملات در عالم خارج و ملموس، مصداق دارند یا خیر؟ از جهتی همه اقشار مردم از عالی و واطی، با سواد و بی سواد، پیر و جوان، زن و مرد، کارگر و کشاورز، دانشمند و استاد، در خیابان- در محل کار- در خانه- در مدرسه از این جملات استفاده می کنند، این جملات فقط جنبه تعارف در مکالمات روزمره دارند؟یا حقیقتی ماورای لفظند؟ از شما می خواهم اگر تا حالا به مصداق خارجی این جملات توجه نکرده اید، با کمی تأمل در معاشرت مردم مصادیق آن را پیدا کنید و برای سهولت کار، بنده چند مثال با زبان ساده برای شما می گویم تا ملکه ذهن شود و حس کنجکاوی شما بیشتر تحریک گردد. از خیابان شهر خودمان شروع می کنیم، وقتی به خیابان می آییم می بینیم دو نفر که فاصله آن ها از همدیگر کمتر از یک متر است با صدای بلند سر همدیگر داد می زنند تا جاییکه تمام اهل محله، آن صداها را می شنوند ولی این دو صدای همدیگر را نمی شنوند و سعی دارند صدای خود را هرچه بلند تر بکنند شای عشق یوسف...
ما را در سایت عشق یوسف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : valiaziznia بازدید : 214 تاريخ : جمعه 24 آذر 1396 ساعت: 1:37

در روزگاران بسیار دور خانمی بنام زینب زندگی می کرد، جوان و در نهایت زیبایی، مؤمن و در نهایت تقید به شریعت محمدی(ص)، روزها روزه بود و شب ها تا پاسی از شب به نماز می ایستاد. همسری داشت بنام منصور، لادین و لامذهب، نه به خدا اعتقاد داشت و نه به بنده خدا، همه چیز را به تمسخر می گرفت، به خدا و پیغمبرش کافر بود و از اینکه زینب روزها روزه است و شب ها در حال عبادت، سخت خشمگین می شد، مدتی گذشت که زینب صاحب فرزند پسری می شود و نام او را محمد می گذارذ، پدر بخاطر اینکه از زینب راضی نبود، حتی به فرزندش محمد، ابراز علاقه نمی کرد و مکرر زینب را به باد کتک می گرفت. خصلت دیگر زینب این بود که هر کاری می خواست انجام دهد با صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام شروع می کرد. غذا می کشید، صلوات می فرستاد، پسرش را شیر می داد، صلوات می فرستاد، لباس فرزندش را عوض می کرد، صلوات می فرستاد، چیزی از شوهرش می گرفت، صلوات می فرستاد، بخواب می رفت، صلوات می فرستاد، از خواب بیدار می شد، صلوات می فرستاد، می نشست، صلوات می فرستاد، بلند می شد، صلوات می فرستاد. این خصلت زینب، بیشتر موجب آزار و اذیت منصور می شد، همیشه در صدد بود از زینب بهانه بگیرد تا او را به باد کتک بگیرد ولی زینب بهانه به دست او نمی داد، همسایه ها و بستگان زینب و منصور، به زینب ارادت خاص داشتند و بسیار به او احترام می گذاشتند، محبوب همه بود، الا منصور، عشق یوسف...
ما را در سایت عشق یوسف دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : valiaziznia بازدید : 205 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 6:40